چودخلت نيست خرج آهسته تركن
كه مي خوانند ملاحان سرودي
اگرباران به كوهستان نباردكه مي خوانند ملاحان سرودي
بهسالي دجله گردد خشك رودي
سعدي
پیش درآمد:
اُفت ریزشهای آسمانی در عین ادامه گرم شدن دما و به درازا کشیدن برخی خشکسالیها ، شدّت یافتن بحران مزمن کم آبی همزمان با تشویق مداوم مردم توسط
شخص ولی فقیه به افزایش مهیب جمعیّت کشور ، افزایش مصرف و اتلاف آب در
حین کاهش بی سابقه عمق ذخایر زیرزمینی آب بعلاوه ادامه خشک شدن تالابها، دریاچه ها
و رودها بعلاوه افزایش آلودگی آبها، . . . جمله بُردارهای بحرانزا و شتاب دینامیسم
فاجعه آفرین
ارکان محیط زیست ایران را به ورطه کیفی و وخیم تغییر اقلیم ایرانزمین کشانده است.اکنون، بحث این واقعیّت مزمن و فاجعه بار( در ابعاد عظیم یک بحران فزاینده ملی)، ناگزیر به همه سطوح دولت و حاکمیّت کشیده است.
ارکان محیط زیست ایران را به ورطه کیفی و وخیم تغییر اقلیم ایرانزمین کشانده است.اکنون، بحث این واقعیّت مزمن و فاجعه بار( در ابعاد عظیم یک بحران فزاینده ملی)، ناگزیر به همه سطوح دولت و حاکمیّت کشیده است.
چندی پیش حتی عیسی کلانتری،مشاور معاون روحانی و
یکی از مسئولان قدیمی/ درزمان سدسازیهای بی رویه" سردارسازندگی" و به
عنوان وزیرکشاورزی ، خود یکی از مسئولان سیاستهای آب و آبیاری کشور طیّ آن سالیان
دراز/ با شرح و روایت خوف و توجه دادن به
شدّت بحران آب و عواقبش ، ناگهان این سخن سخیف را برزبان آورد که :
«درآینده
نه چندان دور حدود 70 درصد جمعیّت ایران باید از کشور مهاجرت کنند...»
، انگار خود او و دیگر اعضای الیگارشی غارتگران حاکم(
طیّ سه دهه اخیر)، راًسن مسئول سوءسیاستها ،بی کفایتیها، فساد و غارتگریهای
ایدئولوژیک از آب برخی استانها و انتقال آن به قم و ...و نبوده اند!
کارشناسان و اساتید
دلسوز دانشگاههای ایران از فراتر از دو دهه پیش، به موقع و مکرر، به مسائل مشخصی
که می بایست رسیدگی می شدند توجه داده اند. مشگل همیشه در نبودن گوش شنوا و فقدان
دیدگاه و استراتژی توسعه پایدار که چه عرض کنم، حتی غلبه مداوم جهل و بی
مسئولیتی در رآس امور آب و آبخیزداری عرصه ها بوده است.
واقعیّت دردناکی است که
از همان 20 سال پیش کلیّه مشکلات مرتبط به
عرصه آب و آبرسانی شناخته شده بوده اند. در مقام مقایسه اوضاع کشور ترکیه طی سه
دهه گذشته و شکوفائی آن در عرصه های مشابه (بدون ثروت نفت) خود به اندازه کافی
گویا بوده است..
عواقب جوهره فکری جمهوری
اسلامی و رویکردهای محیط زیستی به شدّت مخرّب که توسط ساختارهای مدیریتی ولایت
فقیه اجرا شده ی. . . سراسر ملک و ملت را به دره های عمیق سقوط و انحطاط همه جانبه/ ازجمله درپهنه های بنیادی
زیست محیطی/ دچار کرده است. وگرنه مشگلات
مشخص و در واقع امر راهها و چاهها در خطوط اساسی پیوسته روشن بوده اند.
به عنوان یک نمونه اپوزیسیونی، «زنگ خطر» های
زیر به موقع به صدا درآمدند و علل و عوامل بحران کم آبی کشور فهرست شدند ولی تجربه
طولانی نشان داده «قوای اشغالگرایران»، هرگز برای هیچ هشدار زیست محیطی گوش شنوا
نداشته/ نمی خواسته داشته باشد! از یاد نرود که ضدّیت با منافع ملی و ادامه سوء
مدیریت همه جانبه زیست محیطی( و ازجمله در معضل دیرینه کم آبی )،مشمول همه دولتهای
وقت جمهوری اسلامی - چه "اصلاح طلب" و غیره - می شده ، انگار رسالت
تخریب و آلودگی مبانی محیط زیست ایران پیوسته خصلت نمایشان و پرتوئی از ولایت
مطلقه فقیه بوده است.
سی ام ماه مه 2015- کریم
قصیم
15 سال پیش- زنگ خطر
بحران کم آبی(1)
خشكسالي وكاهش بارشها و
نزولات در سال ِ آبي فعلي (ازمهرماه 78 به اين سو)، ونيزبا بروز گرماي زودرس كنوني
دربسياري از استانها، مردم وميهن ما بار ديگر- و اين دفعه به احتمال زياد با شدْتي
بيشتر- درآستانهٌ يك بحران سراسری كم آبي
قرارگرفته اند. با اين همه، به نظرنمي رسد كه دولت بي كفايت خاتمي جهت مقابله با
مصيبت بزرگي كه درراه است، هيچ طرح وبرنامهٌ اضطراري دردست اجرا داشته باشد. عمدهٌ
اخبار وگزارشها حاكي از خسارتهاي سرسام آور واردشده به عرصه هاي كشاورزي
كشورهستند. آمار و ارقامي كه منتشرميشوند تكان دهنده و جانكاهند، امْا درهيچ يك
از موضعگيريهاي
«وزراء» و ديگر مقامهاي «مسئول» دولتي، كلمهيي هم به اصل فاجعه اشاره نمي شود.
«وزراء» و ديگر مقامهاي «مسئول» دولتي، كلمهيي هم به اصل فاجعه اشاره نمي شود.
واقعيت اين است كه خشكسالي فقط يك بعد ازدامنهٌ
بسيارگسترده و پيچيدهتر بحران سراسري وتودرتوي كل محيط زيست طبيعي ايران است.
واقعيت اين است كه دراثر سياستهاي مخرب رژيم آخوندي درطول اين 21 سال و دور تسلسل
آسيبهاي شديد و تخريبها و آلودگيهاي مهيب زيست محيطي، تعادلهاي بنيادين بين عرصه
هاي اصلي محيط زيست طبيعي كشور، يعني بين منابع آب ، خاك و گياه، مدتهاست به هم
خورده و مجموعهٌ محيط زيست طبيعي ايران گرفتار يك بحران مزمن و به شدت آسيب پذير شده است.
براي همين است كه هنگام
كاهش بارشها، زود خشكسالي پيش مي آيد و
خسارتهاي سرسام آور ميزند ولي درفصل بعد ويا گاه هم زمان، افزايش بارندگيها نيزبه
نوبهٌ خود - به صورت سيل و خرابي و غرقاب و رانش زمين و... - موجب ويراني
وخسرانهاي عظيم ميگردد. براي همين است كه خاكها وزمينهاي حاصلخيز كشور، هم در
كمبود ريشهها و هم در فراواني باران، دچارفرسايش و نابودي ميشوند. رژيم و دولت
ناتوان آن بيهوده ميكوشند فقط كاهش باران درماههاي اخير را عامل اين وضعيت بحراني
معرفي كنند. اساتيد ودانشگاهيان و اهل فن خوب ميدانند، مردم هم به تجربه با
رويدادهاي متفاوت مواجه بودهاند. شواهد وقراين فراوان وجود دارد كه نشان ميدهد
عمق و دامنه وپيچيدگي بحران به مراتب ژرفترو آثارو عواقب آن بسا فراتراز همين
خشكسالي اخيراست. يك نمونه: دولت بيكفايت آخوندي، كه دراين سه سال اخيربارها
بحران اصلي را لاپوشاني كرده و شيادانه، مثلاً، از «موفقيتهاي بي سابقه درامر
بيابان زدايي» دم ميزد، چطورشده كه اكنون درنهايت درماندگي و عجز، شاهد گسترش بيابانهاست
و با ذلت تمام دست نياز و استمداد به
مراجع بين المللي دراز كرده است؟
بحران كم آبي در ايران،
معضل پيچيدهيي است كه طي سالها غفلت عمدي دولتها و فقدان سرمايه گذاريهاي لازم در
زمينهٌ طرح جامع مدیریت آب/ يافت و
بازيافت آب درايران/ به وجود آمده و به مسائل حل نشدهٌ بسياري برميگردد كه مسئول
مستقيم همهٌ آنها سياستهاي خرد و كلان رژيم آخوندي است. درزيرسعي ميكنيم دستکم برخي ازاين جنبه ها را
نشان دهيم.
«ما درمرزكم آبي قرارداريم، براي مصون ماندن از بحران كم آبي بايد
در انديشهٌ استراتژي ملي و برنامه ريزي درازمدت باشيم.» -
اطلاعات 5 تير75-
يكي از مهمترين جنبههاي اين استراتژي عبارت بود
از سرمايه گذاري وسيع و علمي در كاربرد و استفاده از«روشهاي مهارو جمع آوري و
ذخيرهٌ» نزولات سالانه. ازنظربعضي ازمتخصصان ، اتخاذ سياست و برنامه ريزي كلان در
اين جهت چنان اهميت داشت كه صريحاً مي گفتند :
«
كمبود بارشهاي جوْي دركشورما آن قدر دركم آبي كشور موثرنيست كه بلد نبودن روشهاي
مهار و استفاده ازآبها.» -
همشهري، 26 آبان 75-
رسيدگي به موقع، مداوم
وعلمي به رودها و كناره هاي آنها- عمليات آبخيزداري
وافزايش ظرفيت بسترو مهندسي مسير وحاشيه رودخانه ها- بخشي ازاين سياست و
برنامهٌ لازم به شمارمي رفت/می رود. وجود
چندصد رودخانه، به مثابه شريانهاي حياتي آب كشور، مي توانست امكان طبيعي بزرگي
باشد كه هم درامر مهار نزولات و حتي سيلابها به كارآيند و هم با جلوگيري از اتلاف
آب آنها، بخشي قابل توجه از كموكسريها جبران گردد. ازسالها پيش برآوردها
وپژوهشهاي گوناگون ثابت مي كردند كه بخش
اعظم آب جاري دررودهاي كشور يا بدون بهره برداري هدر مي رود ويا در اثر آلودگي
ازحيز ِانتفاع مي افتد. مثلاً در روزنامه همشهري 11 آبان 74 چنين مي خوانيم:
« حجم آبهاي جاري در رودهاي ايران يك ميليارد و دويست ميليون متر
مكعب است كه ففط 300 ميليون مترمكعب آن مهارشده و 900 ميليون مترمكعب آن ازدست مي
رود.»
اتلاف وازدست رفتن آب
اين رودها به صورتهاي مختلف است: ازورود حجم بزرگي ازآب رودخانهها به درياها
گرفته تا طغيان و بروزسيلاب و خروج بلااستفاده از منطقه، دراثر«برهم زدن تعادل
طبيعي» محيط كناري ومسير رودخانه بدون هرگونه بررسي علمي. از جمله رايجترين آسيبهاي وارده،
عواقب ناشي از عمليات سد سازي و حفرچاه عميق و ساير اقدامهاي غيرتخصصي و«بدون
مطالعه»جهاد «سازندگي» در اطراف واكناف كشور بوده است. يكي از اساتيد
دانشگاهي درپژوهش خود به نام «سيماي طبيعي فلات ايران»دراين باره مي نويسد:
«با ايجاد بدون مطالعهٌ سدهاي كوچك خاكي دربالا
دست مسيلها يا رودخانه هاي فصلي، سيلابها پشت اين سدها جمع و اغلب به طوركامل
ازمنطقه خارج مي شود. به اين ترتيب مسيررودخانهيي كه مي توانست ازطريق اجراي
طرحهاي بازسازي به زيستگاه مناسب و مداومي تبديل گردد، براي هميشه نابود شده و از
طرف ديگر با برهم زدن تعادل طبيعي آن، كانون تخريبي جديدي براي منطقه تدارك ديده
است...جريانهاي آبهاي سطحي به صورت چشمه، رودخانهٌ كوچك يا دائمي و فصلي كه اغلب
درظاهربي اهميت به نظر مي رسند، درطول مسيرخود ازمبداء تا مقصد يك سيستم و شبكهٌ
منظم و متعادل به وجود آوردهاند كه درصورت دخالت بي جا و برهم خوردن تعادل، به
شكل ضايعات و تخريب منابع طبيعي واكنش نشان خواهد داد.» -
به نقل از گزارش روزنامه رسالت، مورْخ 7 دي 73-
پژوهشگرمزبور، همچون
ديگركارشناسان، به درستي براين عقيده است كه طرحهاي
عمراني، سدسازي، مهندسي رودخانه و انتقال آب و غيره حتما بايستي با هدف حفظ آب وخاك و گياه تطابق داشته باشند.
اما درايران، 21 سال است كه دراين زمينه هرج ومرج بسيارخسرانباري جريان دارد:
«دردههٌ اخير هر
ارگاني [ به خصوص نهادهاي انقلابي چون جهاد] در هرجايي كه خود صلاح ديده دست به
حفر چاه يا احداث بند ذخيره آب زده...»(همان كتاب)
يك اتلاف بزرگ ديگر و
درعين حال تخريب شديد منابع آب كشور دربخش رودخانهيي، عبارت است از آلودگيهاي
فزايندهٌ اين آبها و عدم مقابلهٌ جدي با اين معضل خطرناك وبعضاً مرگبار. با آن كه
اغلب كارشناسان ونيز«مقامهاي مسئول»خود رژيم، دستكم درحرف، دراين امرمتفق القول
بوده اند كه حفظ منابع آب شيرين و به ويژه آب رودخانه ها، درتأمين آب مورد
نيازكشاورزي وآشاميدني كشور نقش اساسي دارد، ولي اكنون بيش ازيك دهه است كه اين
شريانهاي حياتي دچارانواع تصلب و عفونت و مسموميْت شده و به قول يكي ازآنها
«رودخانه هاي مريض وبدحال ايران از تب ويراني وويرانگري ميسوزند» (همانجا). و
سال به سال هم وضع آنها وخيمتر مي شود. حدود ده سال پيش يكي ازمقامهاي تراز اول
وزارت نيرو، طي گفت وگويي اعتراف نمود:
«حدود 70 درصد ازمنابع آبهاي سطحي كشور[رودخانه هاو...] درمعرض
انواع آلودگي شيميايي و بيولوژيكي قرار دارند... درصورت عدم سرمايه گذاري و
پيشگيري از آلودگي، هزينهٌ تصفيهٌ آب مشروب در چند دههٌ آينده به 5 برابر ميزان
فعلي خواهد رسيد...درحال حاضرسالانه 6/1 ميليارد مترمكعب فاضلاب خانگي و مقادير
قابل توجهي فاضلاب صنعتي وارد منابع آبهاي سطحي و زيرزميني مي شود... علاوه بر
وزارت نيرو، وزارتخانههاي ديگري چون وزارت بهداشت، جهادسازندگي، كشاورزي و برخي
سازمانهاي ديگر، درزمينهٌ حفاظت ازمنابع آب كشور مسئوليت دارند…»
(كيهان، 8 ارديبهشت 70)
امْا اگر براخبار
مطبوعات و گزارشهاي مربوط به آلودگي آب رودها، مرگ وميرآبزيان و شيوع امراض خطرناك
و عفوني در اثراستفاده ازآبهاي آلودهٌ رودخانهها درطول دههٌ اخير نگاهي سريع
بيندازيم به وضوح معلوم ميشود كه، ضرورت رفع كمبود مزمن آب دركشورو لزوم حفظ پاكيزگي وپالايش آب كه هيچ، مسأله ديگر از حد
يك مشكل سرمایه گذاری فراتر رفته ، امروزه به آستانهٌ بروز فاجعه براي تودهٌ مردم
و محيط زيست كشور رسيده است. دردههٌ اخير، به خصوص در حوزهٌ شهرها ومنطقههاي
پرجمعيت، آلودگي آب رودخانهها منشاء بروز مخاطرههاي گسترده شده. ازشيوع وبا
درشهرپرجمعيتي چون تبريز گرفته تا مرگوميرميليونها ماهي مسموم دراثر آلودگي سمي
رودخانههاي كرمانشاه و...بالاخره آلودگي فزايندهٌ رودخانهٌ كرج:
«
ميزان آلودگي آب رودخانهٌ كرج به مرحلهٌ نگران كنندهيي رسيده است و كارشناسان
محيط زيست هشدار دادهاند در صورتي كه براي جلوگيري از آلودگي فزايندهٌ اين
رودخانه چاره انديشي نشود، درآيندهٌ نزديك
هم رودخانه توان خود پالايي را از دست خواهد داد و هم كار تصفيه خانههاي شهر تهران براي تصفيهٌ آب
اين رودخانه با مشكلات گوناگوني روبه رو خواهد شد. مهمترين منابع آلايندهٌ
رودخانهٌ كرج در حال حاضر، پسابها و زباله هايي است كه از راههاي گوناگون در اين
رودخانه ريخته ميشوند و درفصل تابستان ميزان اين آلودگي شدت مييابد.» ( همشهري، 5 تير78 )
نه تنها درفصل تابستان و
گرما، بلكه بهخصوص وقتي اين مشكل با كاهش بارندگي و بروزخشكسالي سنگينترميشود،
غلظت آلودگيها ودامنهٌ مخاطرههاي بعدي
نيزشديدتراست. تصفيه خانهٌ آب تهران هنوز كارميكند. درنظرداشته باشيد كه ازمجموع
72 واحد تصفيه خانهيي كه در سطح كشوركار پالايش آب را بر عهده دارند، 22 واحد بهكلي
از كار افتادهاند.
مشگل مهار و حفظ بارشها
«به اعتقاد برخي
ازكارشناسان مشكل كم آبي دركشورما پيش از آن كه ناشي از اندك بودن بارشهاي جوي
باشد، با ناتواني ما در حفظ و مهار آبها ارتباط دارد.» -همشهري، 26 آبان
75 -
در اين نوشتهٌ روزنامهٌ
همشهري، يك كارشناس ايراني مسائل آب، جدول آماري جالب توجهي از ميانگين بارشهاي
سالانه در كشورهاي خاورنزديك و ميانه، تا پاكستان و افغانستان، ارائه ميدهد و
ضمن بررسي و مقايسهٌ ارقام آن، چنين نتيجه ميگيرد:
« درحال حاضر سهميهٌ سرانهٌ آب قابلدسترس در ايران از منابع
داخلي، پس از تركيه د رمرتبهٌ اول است و اگر جمعيْت ايران با توجه بهتوزيع سنّي
آن در سي سال آينده، دوبرابر و سپس در سطح 120ميليون نفر تثبيت شود، سهم سرانهٌ
آب از منابع داخلي بيش از هزارمتر مكعب براي هرنفر در سال است كه براي هرگونه
فعاليت و توسعهٌ اقتصادي كفايت ميكند… يك نكتهٌ مهم و اميدبخش دربارهٌ منابع آب
ايران در اين است كه سرچشمهٌ بيشتر آبهاي سطحي و زيرزميني كشور در درون مرزهاي آن
قرار دارد.»
اين برآورد شايد عجيب بهنظر
رسد، چرا كه هيچ دغدغه خاطري بابت بروز كمآبي و بحراني شدن وضعيت، حتي در «سيسال
آينده» هم در آن ابراز نميشود. ولي اين نتيجهگيري خوشبينانه مشروط است بهآنكه
منابع حاصل از نزولات جوي بهموقع و بهصورت فني «حفظ و مهار» شوند، ظرفيت رودخانهها،
درياچهها و تالابهاي كشور با لايروبي منظم و جلوگيري از پيري زودرس
(اتريفيكاسيون) سالم و پابرجا باشند وكيفيْت و كميْت منابع موجود بهضايعهٌ شديدي
دچارنشود. يعني كه علاوه بر مهار و نگهداري، حتماً ميبايست با آلوده شدن آبها
نيز بهمقابله جدي برخاست. البته، در صورت تحقق اين شرايط، ايران حتي با جمعيت
120ميليون نفري نيزدچار بحران كمآبي نميشد، زيرا با احتساب ميانگين بارشها و
برحسب يك سنجه و استاندارد، كشور ما هنوز جزو سرزمينهاي خشك بهحساب نميآيد:
«يك مشخصهٌ عمومي براي
تعيين حدود مناطق خشك را ميتوان نزولات كمتر از250ميليمتر در سال دانست…» (مجلهٌ
آب ومحيط زيست، شمارهٌ نهم)
درمورد بارشهاي سالانه
هم اعلام نظر رسمي كارشناسان «شركت مهندسي آب و فاضلاب كشور» صراحت دارد: «ميانگين
ميزان بارندگي سالانه در اقليم نيمهخشك ايران 250ميليمتر و بهعبارت ديگر حدود
چهارصدميليارد متر مكعب است.» (همشهري 5تير73)
بيترديد در بعضي سالها
بيشتر بارندگي داريم و سالهايي نيز با افت نزولات و خشكسالي روبهروييم. اگر
بررسي و تحليل آمار و اطلاعات كليماتولوژي بهطور منظم و دقيق صورت ميگرفت، ميشد
سيكل خشكساليها را مشخص نمود و اگر دولت مردمي بر سركار ميبود، حتماً پيش بينيهاي
لازم را جهت ذخيره براي مصارف سالهاي خشك انجام ميداد. برآوردهاي خوشبينانهٌ
كارشناس مذکور نيز تماماً منوط به وجود سياستها و سرمايهگذاريهاي منطقي و علمي
بودند، يعني مشروط بهشرايطي كه نه تنها در سال75 وجود نداشتند، بلكه در اثر
ادامهٌ سياستهاي مخرب رژيم آخوندي، سال بهسال از تحقق آنها بيشتر فاصله گرفتهايم:
«در حدود 60درصد يا 240ميليارد متر مكعب از
بارشهاي سالانه در مراحل اوليه تبخير وهدرمي روند. علاوه براين، 20ميليارد متر
مكعب آنها بهصورت هرزآبها يا رودخانههاي مرزي از كشور خارج ميشوند. در حدود
20ميلياردمتر مكعب ديگر نيز در اعماق كوير فرو ميرود. بنابراين با احتساب
افتهاي اجتنابناپذير ميتوان روي 110 تا 120ميلياردمتر مكعب آب قابلفرآوري
برنامهريزي و سرمايهگذاري كرد.» (همانجا)
بهعبارت
ديگر، حدود سهچهارم از ميانگين بارشهاي سالانهٌ كشور بدون بهرهبرداري از بين ميرود،
و تازه آن يكسوم باقيمانده هم در معرض انواع آلودگيها
قرار دارد. درصفحات قبل بهمسألهٌ آلوده شدن آب رودخانهها اشاره كرديم و در اين
مورد با نقلقول از روزنامهٌ همشهري، (5تير78) از آلودگي آب رودخانهٌ كرج نمونه
آورديم. جالب است بدانيم كه اگر مثلاً منباب بررسي درجهٌ جدّيت «مسئولان» دولت
آخوندي در مقابله با اين مشكلات عمومي مردم، چندسال هم بهعقب برگرديم، باز مشابه
همين اخبار آلودگي رودخانهٌ كرج را در مطبوعات خود رژيم در آن زمان ميتوان مشاهده
كرد! حتي ـ از بابت «حرفدرماني»ـ به گزارشهايي برميخوريم دربارهٌ فلان
«تصميم» از بهمان وزارتخانه، جهت «جلوگيري»[!] از ادامهٌ اين وضع:
«ساختوسازهاي غيرمجاز انبوهي از زباله و فاضلاب را بهرودخانه
كرج سرازيركرده است… وجود ساختمانها و بناهاي غيرقانوني در حاشيهٌ اين رودخانه، آب
رابهشدت با خطر آلودگي روبه رو كرده است… تصميم وزارت نيرو براي جلوگيري
ازساخت وسازدرحاشيهٌ رودخانهٌ كرج و برچيدن بناهاي غيرمجاز كنوني…» (همشهري
7تير74)
حال، با در نظر گرفتن اين
واقعيت كه رودخانهٌ كرج يكي از اصليترين منابع تأمين آب آشاميدني ساكنان شهرتهران
است، بهخبرها و گزارشهاي اخير رجوع كنيم و ببينيم پس از گذشت 5سال، نتيجهٌ عملي
آن «تصميم» و اقدامهاي وزارت نيرو جهت پاكسازي حاشيهٌ رودخانه و برچيدن ساختوسازهاي
غيرمجاز چه بوده است. در روزنامهٌ همشهري، مورخ 16فروردين79، تحت عنوان «مرگ
تدريجي رودخانهٌ كرج»، دربارهٌ عوامل اصلي آلودهكننده «آب كرج» چنين ميخوانيم:
«ساختوسازهاي
غيرمجاز و بدون برنامه در حاشيهٌ درياچهٌ سد اميركبير و رودخانهٌ كرج كه برخي از
آنها توسط ارگانها و نهادهاي دولتي انجام گرفته است...»!
تخريب و آلودگي درياچهها
يكي از راههاي «حفظ و مهار»
آبهاي جاري و بارشهاي سالانهٌ جوي، استفاده از ظرفيت درياچههاي طبيعي و ايجاد
درياچههاي تازه توسط پروژههاي سدسازي است. درياچهها، دركنار تالابهاي موجود در
يك كشور، ذخيرهگاههاي طبيعي و بسيار مناسب جهت نگهداري و بهرهبرداري از منابع آب
هستند، البته بهشرطي كه مرتباً لايروبي و رسيدگيهاي بهداشتي در مورد آنها انجام
گيرند، تا هم ظرفيت آنها محفوظ بماند و هم از آلودگي و فساد ذخاير آنها جلوگيري
شود. هماكنون عمدهٌ آب مورد نياز بسياري از شهرها و منطقههاي پرجمعيت كشور از
منابع آب پشت سدها، يا از درياچههاي طبيعي تأمين ميشوند. اگر امور لايروبي درياچههاي پشت سدها درست و بهموقع برنامه
ريزي و اجرا شوند، هم بخش عظيمي از سيلابها مهار ميشوند و هم ذخيرهٌ كافي براي
شرايط دشوار سالهاي كمباران فراهم ميآيد. ولي متأسفانه در طول آن سالهايي
كه رفسنجاني مرتب از «ساختن صدها سد» استفادهٌ تبليغاتي ميبرد، در اثر عدم سرمايهگذاري
لازم در امر لايروبي، عمر مفيد كليهٌ سدهاي كشور بهشدت كاهش مييافت. افت ذخيرهٌ
آب و تخريب ظرفيت درياچهها توسط گلولاي و عدم لايروبي، يكي از آسيبهاي شديد و
ازجمله علتهاي بروز بحران كمآبي كنوني در كشور است. وقوع اين ضايعه و خسارتهاي
عظيم، ازسالها پيش بر مسئولان امر آشكار بوده و كارشناسان دلسوز بارها با ذكر
موارد و برآوردهاي دقيق هشدار داده بودند، ولي نه در دوران رفسنجاني و نه دراين سهسالهٌ
خاتمي، هيچ برنامه و طرح اجرايي كه جهت مقابله با اين تخريب مهيب و رو بهافزايش
مؤثر باشد دردستور قرارنگرفته، تخريب درياچهها كه مساوي اتلاف سرسامآوري در آب و
هزينههاي ملي است، همينطور ادامه دارد:
«سالانه بيش از150ميليونمتر مكعب گلولاي
در مخازن سدهاي كشور رسوب كرده و بهاين ترتيب عمر مفيد سدها بهحدود 50درصد كاهش
يافته است ...بهعلت وجود اين رسوبات پشت سدها، حدود 40ميليارد تومان از هزينههايي
كه صرف ساختن سدها شده راكد و بدون استفاده مانده است.»
(همشهري، 27خرداد76)
بهعنوان مورد مشخص،
نگاهي مياندازيم بهوضعيت درياچهٌ سدهاي كرج، لار و لتيان. طبق برنامهريزيهاي
دههٌ اخير دستگاههاي مربوطه، حدود دوسوم از آب مورد نياز شهر ده دوازدهميليون
نفري تهران از منابع آب اين سه درياچه تأمين ميشود. اما در اثر همان روندي كه
بدان اشاره شد، تا سهسال پيش نيمي از ظرفيت اين منابع از بين رفته بود:
«در حال حاضر ذخيرهٌ آب در سد كرج به94ميليون
متر مكعب رسيده در حالي كه وضعيت مطلوب آن 205ميليونمتر مكعب است. ذخيرهٌ آب در
سدهاي لار و لتيان نيز درحدود 50درصد از حد مطلوب پايينتر است»
(همشهري 16ارديبهشت79)
در اين فاصله نيز، اولاً
بهسبب افزايش تخريب و افت بارشهاي سالانه، ذخيرهٌ آب اين سدها خيلي كمتر شده و
ثانياً بهعلت ادامه و بلكه افزايش حجم فاضلابها و آلودگيهاي ديگر، ذخاير فعلي اين
درياچهها نيز آسيب شديدتري ديده است. همانطور كه بارها اشاره كردهايم، آلوده
شدن آبهاي سطحي، ازجمله منابع درياچهاي، از رقم اتلافهاي بزرگ منابع آب كشور بهشمارميرود.
پالايش آبهاي بهشدت آلودهٌ رودخانهها و درياچهها روزبهروز دشوارتر و پرهزينهترميشود.
گاه درجهٌ آلودگي بهحدي ميرسد كه ديگر براي تصفيهخانههايي كه در كشور مشغول بهكارند
و از تكنولوژي تراز اولي هم برخوردار نيستند، امكان پاكسازي اين آبهاي آلوده تا حد
بهداشتي و قابلشرب فراهم نيست. بروز بيماريهاي مسري و انگلي در بعضي مراكز
پرجمعيت كشور، ازجمله بههمين علت است. در بحث آب موردنياز شهر تهران و وضعيت
آلودگي درياچههاي سهگانه فوق، چون در سطورپیشین بهآلودگي آب رودخانهٌ كرج اشاره
رفت، اينجا بهعنوان نمونهٌ ديگر، وضعيت آلودگي آب درياچهٌ سد لتيان را شاهد مثال
ميآوريم. از حدود يكدههٌ پيش نگرانيهايي دربارهٌ افزايش آلودگيهاي ورودي بهاين
درياچه ابراز ميشد. هفتسال پيش، در گزارشي مندرج در همشهري 18خرداد72 چنين ميخوانيم:
«شهردار لواسانات در
گفتگويي با خبرنگار ما با اشاره بهنشت تدريجي فاضلاب لواسانات و حومه، هشدار داد
كه ادامهٌ وضعيت كنوني ميتواند آب درياچهٌ سد لتيان را آلوده كند.»
دوسال بعد، اخبار مربوط
بهآلودگي شديد و بسيار متنوع آب درياچهٌ سد لتيان، مرتب در مطبوعات داخل تكرار ميشد:
ـ «خطر آلودگي،
رودخانهٌ لواسان و آب سد لتيان را تهديد ميكند» (ماهنامهٌ برگ سبز، نوروز74)
ـ «ماهيان درياچهٌ سد
لتيان چرا بيمارند؟ براي نجات درياچهٌ سد لتيان از آلودگيهاي زيستمحيطي و انگلهاي
خطرناك همين امروز و بهسرعت بايد اقدام كرد كه فردا دير است.» (همشهري 6آبان74)
- در ماهنامهٌ برگ سبز، شمارهٌ
24دي74، گزارش تكاندهندهيي از شدت آلودگيهاي اين درياچه و چگونگي واكنش
«مسئولان» و رفتار ابوابجمعي دولتي درج شده كه خلاصهيي از آن گوياي همهٌ جنبههاي
فاجعهيي است كه كماكان سالهاست ادامه دارد:
«هر ساله يكميليونمتر مكعب لاي در داخل سد رسوب ميكند كه
لايروبي آن تاكنون امكانپذير نشده است. تأسفبار اينكه تمام درختان حاشيهٌ
درياچه كاملاً خشك شدهاند و علت آن چيزي نيست جز آلودگي محض آب… شواهد موجود حاكي
از بيتوجهي مسئولان امر است، چرا كه در غير اينصورت بايست اقدامي براي رفع آن ميشد…
از عوامل بسيار مهم در آلودگي درياچه، اينكه بهطور مستقيم و عمدي فاضلاب ويلاها
بهدرون آن تخليه ميشود… نه تنها درختان حاشيهٌ درياچه، كه ماهيهاي كوچك آن هم
جان سالم بهدرنبرده و در جايجاي درياچه مردهاند. درواقع اين طور بهنظر ميرسد
كه هر جانداري از اين آب استفاده كند، مرگش حتمي است. در حال حاضر ميتوان گفت نسل
قزلآلا در درياچه ازبين رفته است. دوچشمه، با منظرهٌ طبيعي بسيار زيبا، در ساحل
درياچه وجود دارد و دايم از ارگانهاي مختلف مهمان ميآورند، تخت ميزنند و با
نارنجكهاي بيصدا كه بهآب مياندازند، آب با شعاع 15متر بالا ميآيد و از پس آن،
جسد ماهي است كه بهروي آب شناور ميشود… شيرابهٌ زباله هايي كه درون درياچه ميريزند،
باعث كشته شدن يك ميليون ماهي شده است… »
فرخى يزدى:
پاسخحذفخرابى چون كه از حد بگذرد آباد ميگردد، ابادميگردد!
ولى اى كاش اين رو ميديديم كه خيلى وقته كه از هر حدى گذشته و بايد كارى كرد. من اين را نميتونم بفهم كه چرا جرقه اى به اين باروت خشم مردم نميخوره؟!!! ديگه چى منده كه اين غارتگران نابود نكرده باشند؟ حتا آب و هو اى اين سرزمين از نحسى اين اهريمنان ادمخوار و زمين خوار و هر چه كه قابل خوردن باشه در أمان نيستند. واقعاً تا كى ديگه؟!!!