
شاهکار
سردار ویرانگری (2)
("آزاد راه تهران- شمال"، تخریب و
غارتگری عرصه های جنگلی و دیگرعواقب زیست محیطی
)
كريم قصيم
«توسعه بايد منطقي باشد، آزادراه تهرانـ
شمال از مسيري عبور ميكند كه 35سال براي جنگلكاري آن تلاش شده است. در قسمت
ديگري از مسير، كوههاي آهكي وجود دارد و جاده هميشه درحال لغزش خواهد بود، زيرا
مسير اين جاده از لايههاي دورهٌ دوم زمينشناسي تشكيل شده است. همچنين جادهسازي
در جنگل داراي عوارض مرحلهٌ دوم و كرانهيي نيز هست. براي جلوگيري از اين فاجعه
راه حل وجود دارد»
«جنايت بي محاكمه»
بلافاصله پس از علنی شدن
«طرح تصویب شده» موج فزاینده ای از نقد و مخالفت در بین نخبگان و مطلعان محیط زیست
بلند شد. يكي از نخستین اعتراضها به طرح
واجراي « آزاد راه تهران- شمال»،نامهيي است كه «جمعيت زنان مبارزه با آلودگي محيط زيست» به رفسنجاني مينويسد (ماهنامهٌ جامعهٌ سالم، شمارهٌ اسفند75). در اين عريضه، شرحي ميآيد بهصورت چندپرسش، راجع به برخي عوارض و تخریبهای مهیب احداث جاده، و بعد نويسنده چنين نتيجه ميگيرد:
واجراي « آزاد راه تهران- شمال»،نامهيي است كه «جمعيت زنان مبارزه با آلودگي محيط زيست» به رفسنجاني مينويسد (ماهنامهٌ جامعهٌ سالم، شمارهٌ اسفند75). در اين عريضه، شرحي ميآيد بهصورت چندپرسش، راجع به برخي عوارض و تخریبهای مهیب احداث جاده، و بعد نويسنده چنين نتيجه ميگيرد:
«تا زماني كه نسبتبه پرسشهاي فوقالذكر پاسخهاي
قانعكننده دريافت نكرده، ايجاد آزادراه شمال را جنايتي بيمحاكمه تلقي خواهد
كرد».
اين «تلقي» ظاهراً تند بهنظر
ميرسد. ولي اگر كمي دربارهٌ پيامدهاي وخيم اين پروژه توضيح بدهيم، آنوقت معلوم
ميشود كه چرا به چنين برداشتي رسيدهاند و چرا فراتر از اين استنتاج، بااجراي اين
طرح، نهيك بلكه درواقع زنجيرهيي از
جنايتهاي ملي در حق مردم و محيط زيست شمال كشورمان مرتكب ميشوند.
عواقب زيستمحيطي
احداث اين جاده در دوگروه متمايز قابل پيشبينياند:
يكي مجموعهٌ عوارضي كه هنگام عمليات احداث در
طول مسير و در حاشيهٌ جاده پيش ميآيند، و ديگر آن آثار مخربي كه اجراي اين طرح در
محيط زيست حوزههاي مبدأ آن (تهران) و مقصد آن (چالوس و نوشهر و منطقهٌ كلاردشت
و…) بهوجود ميآورد.
بهطور كلي در اجراي طرح،
وقوع يكسري فجايع بههمبسته ـچون تخريب وسيع جنگلها و مراتع، مزارع و باغها و
بهدنبال آن، آسيب شديد آبخيزها و فرسايش خاكها بهويژه در دامنههاي كوهستاني
قطعي خواهد بود. سواي كاهش توليد اكسيژن، يك پيامد
خطرناك اين است كه براثر تخريب و نابودي گستردهٌ طبيعت، رفتهرفته اقليم منطقه عوض
شود. كه در اين صورت لطمات مضاعف بهكل بافت
كشاورزي و زيستمحيطي و اقتصادي شمال وارد خواهد شد.
پيامد سهمگين ديگر، زياد شدن شمار سيلابهاي
سنگین ، همچنین افزایش شمار سقوط بهمن است، این هم با خسارتهاي بسيار سنگين براي
مردم و محيط زيست شمال. همينطور مشكل آلودگي سرچشمهٌ رودخانهها و گرفتن آبراهها
و ضرباتي كه بهمنابع و موجودات آبزي وارد
ميآيد.
در نقشهٌ تصويبشدهٌ طرح،
مسير «آزادراه» ازميان كوهستانها و دامنههاي البرز مركزي ميگذرد و منطقهٌ حفاظتشدهيي
بهخطر ميافتد كه بهوسعت چهارصدهزار هكتار زيستگاههاي گياهي و حيواني گسترده،
گنجينهيي ملي از حيات وحش و ذخاير بيولوژيكي را در خود جاي ميدهد. گياهان مرتعي
اين سرزمين از ديرباز در رشتههاي متنوع صنايع، پزشكي و داروسازي بهكار رفتهاند.
عبور يك اتوبان عريض 26متري، باتمام تأسيسات حاشيهيي آن ازميان چنين منطقهيي،
ضربهٌ سنگيني است كه حتي ميتوان در مجلهٌ خود «سازمان محيط زيست» شرحي دربارهٌ
عوارضش خواند:
«احداث جادهها
بهوسايل مستقيم يا غيرمستقيم، سلامت را از محيط زيست جانوران (خاك و پوشش گياهي)
سلب ميكند و با تخريب محيط، درست مانند آن است كه تكتك اين حيوانها را با دست
خود ازبين ببريم… جادهها نهتنها مناطق را بهدونيم ميكنند، بلكه جادههاي
فرعي كه به آنان مرتبط ميگردد نيز موجب تقسيم هرچه بيشتر زمين و كوچكتر شدن
زيستگاهها ميشوند، بهحدي كه فضاي زيستي جانوران محدود و محدودتر ميشود… درظرف
زمان كوتاهي از تأسيس جادهٌ جنگلي، جنگل ازنظر گونههاي گياهي و نيز ازنظر انبوهی
گونه ها، تغييرات فراواني را متحمل می گردد و تخريب همهجانبهيي پیش می آید …
بازندهٌ ديگري هم وجود دارد و آن جمعيت حياتوحش وابسته به جنگل بومي و طبيعي است…
در مناطقي كه مسير جاده از كوهستانهاي قديمي ميگذرد، جادهكشي، تخريب شيبها و
كوهستانها را بههمراه دارد كه ريزش دائمي كوهها از عوارض خطرناك آن بهشمار ميرود.
جنگلها بهآهستگي و مداوم فرو خواهند ريخت… اين پديده درمورد جنگلهاي البرز مركزي
امري است اجتنابناپذير…» (محيط زيست، شمارهٌ بهار76،
صفحهٌ7)
اما يكضايعهٌ
بسيار وخيم ديگر، كه در مقالهها و موضعگيريها خيلي بهندرت بهآن توجه شده، حجم
خاكبرداري وعدم تعادل آشكار ميان خرج و دخل زيستمحيطي و اقتصادي طرح است. اين
عارضه سنگین، هم ازلحاظ اكولوژي كل منطقهٌ طرح شايان توجه زيادي است و هم بهواسطهٌ
عوارض اجتماعيـ اقتصادي آن اهميت فراواني دارد. در اين رابطه اول بايد به حجم
عظيم خاكبرداري توجه داشت:
«در عمليات احداث
آزادراه تهرانـ شمال پنجاهميليون مترمكعب خاكبرداري مي شود.»
(روزنامهٌ ايران، 5دي75).
كشور ايران مدتهاست دچار
مصيبت فرسايش خاك است. بنابراين حتماً بايد بر پايهٌ ضوابط پيشرفتهٌ اكولوژيك، روي
سود و زيان كندن و جابهجايي چنين حجم عظيم خاك بارور، دقيق حساب و كتاب كرد. خاك
منطقهٌ شمال قطعاً يك محیط و مادهٌ زنده و حياتي است و هردخل و تصرف بيمورد و
حسابنشده، موجب آسيبها و خسارتهاي سنگين ميشود. بد نيست جهت روشنتر شدن مطلب،
فقط بهگوشهٌ كوچكي از گزارش يكدانشمند برجسته، كه مسألهٌ فرسايش خاك در ايران را
مورد بررسي و ارزيابي قرار داده بود، توجه كنيم:
«در خاكهاي مختلف كه مورد فرسايش قرار گرفتهاند، در يكگرم
خاك از يك تا ششميليون ميكروارگانيسم ازبين ميرود… طبق بررسيهاي علمي، مقدار
انرژي كه با نابودي ميكروارگانيسمها در يك مترمربع تلف ميشود درحدود 2431 تا5141
كالري است. در فرسايش [و كندن و جابهجايي] خاك در هرهكتار حدود30 تا 240تن بوته،
شاخه و ريشهٌ گياهي ازبين ميرود. در مناطق جنگلي اين رقم بهمراتب بيشتر ميباشد.
نابودي پوشش گياهي به تلف شدن انرژي كه مقدار آن در هرهكتار به 33 تا 407ميليون
كيلوكالري ميرسد، منجر مي شود… نابودي ميكروارگانيسمها تأثير نامطلوبي بر تمام
پروسههاي طبيعي خاك، تجزيهٌ مواد آلي، عمليات بهداشتي سنتز هوموس، تغيير مواد سمي
وارده، تحول بيوشيميايي خاك وغيره ميگذارد…»
(پروفسور بهروز شكوري، ماهنامهٌ زيتون، شمارهٌ113،
سال1372).

امروزه ديگر اين نظريهٌ در
علوم اكولوژيك اعتبار قطعي دارد كه در هرپروژهٌ بزرگ عمراني يا صنعتي، پيشاز
تدوين طرح مقدماتي، چهرسد بهتصويب و اجراي عمليات اجرايي، حتماً بايد پارامترهاي
اتلاف انرژي، مساحت و مقدار خاكبرداري مورد ارزيابي قرار گيرد. البته معيارهاي
ديگري هم بايد درنظر گرفته شوند كه فهرست آنها از حوصلهٌ اين نوشته خارج است.
در زماني كه سراسر دشتها و
دامنههاي كوهستاني ايران و بهخصوص منطقهٌ شمال، گرفتار فرسايش شديد خاك و از اين
بابت لطمات سنگيني به توليد غلات و كل كشاورزي وارد شده است، آيا اين يكجنايت
عظيم ملي بهشمار نميرود كه ـ بدون توجيه زيستمحيطي ـ بيايند پنجاهميليون
مترمكعب ثروت جايگزينناپذير از خاك حاصلخيز البرز مركزي را كنده و بهجايي بريزند
كه گلولاي شود و ازبين برود؟ تازه ديناميسم فاجعه كه فقط به اينجا ختم نشده،
دور باطل ديگري نيز به راه افتاده است:
«مجري طرح در اينباره
هيچ توضيحي ارائه نكرد كه حجم خاكهاي عمليات خود را چه ميكند؟ بهشوخي گفت
"برسرمان ميريزيم"، اما واقعاً چهجايي بهتراز درههاي منتهي بهسد
كرج؟!» (سلام، 2تير76).
ايكاش طنز تاريخ اجابت اين
گفته را بهصفت جمع شامل حال آمران و عاملان اصلي چنين پروژههايي ميكرد. اما تا
زماني كه به اين «جنايت بيمحاكمه» مشغولند، تاوان آن را در آينده، شهر كمآب
تهران و دوازدهميليون جمعيت آن بايد بدهند، چون هرمترمكعب خاكي كه به درهٌ كرج
ريخته شود، بهمعناي از دست رفتن همين مقدار از آب مورد نياز مردم تهران است:
«احداث اين راه سد اميركبير را درمعرض خطر جدي
قرار داده است و به آن آسيب فراواني خواهد رساند، تا آنجا كه اين سد را از كار
خواهد انداخت» (همانجا).
بهنام توسعه و بهكام بنياد
خواستار و سرمايهگذار اولیه اين طرحِ ضدملي (پروژهٌ ايجاد آزاد راه
تهرانـ شمال) «بنياد مستضعفان» است. همين كافي است كه سر دربياوريم سبب اصلي
تصويب طرحي كه بارها مردود شناخته شده بود و اغلب كارشناسان رشتههاي گوناگون با
اجراي آن مخالفند، چيست. علت كرنش مجلس و دولت آخوندي، محرمانه نگهداشتن اوليه و
سپس انجام آنهمه تشريفات افتتاح و تبليغات مربوطه نيز روشن ميشود. در اين جنايت
زیست محیطی دست قدرت فائقه ای در كار بوده كه از هيچ وزارتخانه و سازمان محيط زيست
و مجلس و قوانين اين نظامِ ضدقانون حساب نميبرد:
«اجراي
طرح به بنياد واگذار شد كه ديگر سازمانها و دستگاههاي دولتي نتوانند با اجراي آن
مخالفت كنند» (يك كارشناس مطلع، سلام، 2تير76).
باوجود اين، براي خالي
نبودن عريضه و محكمكاري و باز گذاشتن دست غارتگری و زمین خواری، قراردادي هم با
دولت بسته، كه ماحَصل آن بيشتر به يكقرارداد استعماري شبيه است. محسن رفيقدوست،
رئيس امپراطوري بنياد، اصل معامله را چنين توضيح مي دهد:
«بنياد مستضعفان، طبق قراردادي با وزارت راه، تعهد كرده ظرف 7سال
بزرگراهي از كن در شمال تهران تا چالوس ايجاد كند، به طول 121كيلومتر، ...
بنياد دربرابر سرمايهگذاري براي احداث اين جاده، پنجاهميليون
مترمربع از زمينهاي اطراف آن را براي شهركسازي از دولت تحويل ميگيرد و از اين
بزرگراه، پساز احداث، بهمدت پانزدهسال بهرهبرداري ميكند»
(ماهنامهٌ صنعت حملونقل، آذر75)
رفسنجاني و نمايندهٌ وليفقيه،
در دوسر مسير طرح عمليات اجرايي را افتتاح ميكنند. اما، همانطور كه اشاره رفت،
مخالفت با پروژه بين مردم، بهويژه كارشناسان، بيشتر ميشود. روز هشتم بهمن75،
استادان و كارشناسان دانشكدهٌ محيط زيست دانشگاه تهران، با همكاري انجمن متخصصان
محيط زيست، همايش يكروزهيي را با شعار «چه بهدست
ميآوريم، چه ازدست ميدهيم؟» برگزار ميكنند. مهندس ميري، مديرعامل
شركت مجري، كه ضمناً امور «پيـآر» طرح را نيز پيش ميبرد، خوب ميداند كه لورفتن
قرارداد شهركسازي و مسألهٌ 15سال عوارض گرفتن، چه تأثير نامطلوبي بر افكار عمومي
و محيط كارشناسي و دانشگاهي گذاشته است. پس باحضور در اين كنفرانس و شیّادی راجعبه "مصلحت كشور و لزوم توسعهٌ شمال"،
سعي ميكند پروژه را موجه جلوه دهد:
«از ساختن اين آزادراه چندهدف
را ميتوان بهدست آورد: اول آن كه ايران در نقطهيي از جهان واقع شده است كه مركز
ترانزيت بهحساب ميآيد. وابستگي كشورهاي آسياي مركزي به اين راه نيز اهميت زيادي
دارد. دومين دليل آن است كه پساز پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر نقاط كشور توسعه
يافتهاند[!] ولي منطقهٌ شمال كشور از كمترين ميزان توسعه برخوردار بوده است… و
سومين هدف، بهرهمندي مردم از طبيعت شمال است.» (صنعت حملونقل، فروردين76)
از اين بهبعد است که استدلال عوامفريبانهٌ «توسعه»، مهمترين
جواب و بحثي است كه ايادي بنياد مستضعفان و دولتهای رفسنجاني و خاتمي بدان متوسل
ميشوند. توسعهيي كه برخلاف تمام توصيههاي ملل متحد،
و نقض آشكار كليهٌ برنامهها و ميثاقهاي جهاني، ازجمله «برنامهٌ21» مصوب كنفرانس
جهاني ريو(1992) است، اعتنايي بهحفظ محيط زيست و پايداري و بارآوري منابع طبيعت
ندارد، باعث تخريب و تاراج بيرحمانهٌ منطقه ميشود و بهانگيزههاي صرفاً
سودجويانه، اكولوژي شمال ايران و كشاورزي بومي را متلاشي ميكند. طرحي كه فاقد
ملاحظات علمي بوده، ازنظر اهل فن هيچ منطق قابل قبولي ندارد:
«توسعه بايد منطقي باشد، آزادراه تهرانـ
شمال از مسيري عبور ميكند كه 35سال براي جنگلكاري آن تلاش شده است. در قسمت
ديگري از مسير، كوههاي آهكي وجود دارد و جاده هميشه درحال لغزش خواهد بود، زيرا
مسير اين جاده از لايههاي دورهٌ دوم زمينشناسي تشكيل شده است. همچنين جادهسازي
در جنگل داراي عوارض مرحلهٌ دوم و كرانهيي نيز هست. براي جلوگيري از اين فاجعه
راه حل وجود دارد» (از سخنراني يكي از استادان در همايش،
همانجا)
در اين همايش، استادان ديگر
هم با اين نوع ديدگاه و طرح «توسعه» ـكه براي مردم و منابع ملي ويراني، و براي
بنياد البته سودهاي نجومي، بهبار ميآورد ـ بهمخالفت برميخيزند.
خلاصهٌ كلام استادان معترض
اين است كه: هرآينه در مسيرهاي موجود بهشمال مشكلاتي هست، با اصلاح جادهها ميتوان
دشواريها را برطرف كرد. به احداث این شاهراه و اتوبان كه موجب تخريبي مهيب شود هيچ
نيازي نيست. وانگهي، توسعهٌ خطوط مواصلاتي و شهري در عرصههاي جنگلي و كوهستاني ـ كه
به اتوبانسازي احتياجي ندار دـ تنها درصورتي قابل قبول است كه به محيط زيست پیشاپیش آسيبديده و حساس شمال
لطمه نزند، اساس اكوسيستمهاي جنگلي، خاكي و آبي را متلاشي نكند و خطرهاي فزاينده
براي مردم و منطقه بهوجود نياورد. بايد يكدهه بعد را پيشرو داشت كه درنتيجهٌ احداث چنين جاده و ساختوسازها
و تأسيسات متعاقب آن، اقليم حساس منطقه دستخوش تغييرات فاحشي نشده باشد.
اما از ايادي بنياد، كه هوس
مشاركت در زمينخواريها و بسازبفروشهاي «هزاران ميلياردي» در هفتشهرك (مقالهٌ
وارده، اطلاعات 27بهمن75) و عوارض حاصل از ترانزيت و توريسم و تأسيسات «آزادراه»
اسيرشان كرده است، كسي گوشش به اين سخنهای اساتید دلسوز نيست. بنياد كه درد وطن
ندارد، امپراطوري اقتصادي «اسلام عزيز» است و از وليامر خط ميگيرد، ميخواهد به
هرضرب و زوري شاهراه تاراج شمال را بسازد و بگشاید، در ابعاد هفتشهرك بسازبفروشي
كند، در کار تجارت با ممالك شمالي بيشتر و سريعتر وارد شود، اقتصاد شهرهاي ساحلي
را بيشاز پيش كنترل كند و… خلاصه تا ميتواند دامنهٌ استيلاي امپراطوري بنياد را
«توسعه» دهد.
قرائن اوليهٌ «توسعه»
پنجماه بعد، هنوز هم هروقت
خبرنگاري سراغ مديرعامل «شركت آزادراه» ميرود و از هدف چنين پروژهيي ميپرسد،
باز همان حديث غاب توسعه تكرار ميشود:
«بعداز انقلاب توسعههاي مناسبي در كشور انجام شد، اما كمتر به
اين نقطه توجه شده است. بهدليل سرسبزي گيلان و مازندران اعتقاد عمومي بر اين است
كه اين منطقه آباد است، حال آنكه نيست. توسعه يعني استفادهٌ مناسب از مناطق. بايد
از منطقهٌ شمال بهرهمندي شود.»
(سلام، 2تير76).
ديگر آوازهٌ «عمليات آزادراه شمال» همهجا
پيچيده و زمينخواران هوادار توسعه به «استفادهٌ مناسب از مناطق» مشغول شدهاند. واگذاري اراضي جنگلي و
عرصههاي مرتعي به بخش خصوصي نيز دراثر تلاشهاي بنياد و سازمانهاي دولتي و امامجمعهها
و… با تسهيلات مكفي شتاب گرفته و چوب حراج بهمنطقهٌ بيمانند كلاردشت خورده است.
اكنون ديگر دولت «دومخرداد»
سركار آمده و بهويژه سازمان حفاظت محيطزيست تحت رياست معصومه ابتكار، سوگلي
كابينه، مشغول خدمت به «جامعهٌ مدني» خاتمي شده است. لابد علاقمندان محيط زيست آنزمان
هنوز گرفتار توهم رايج يكيدوماه اول بودهاند كه بهدولت شكايت ميبرند و دست بهدامن
«سازمانهاي مسئول» ميشوند:
«درپي چاپ آگهيهاي متعدد
مبنيبر واگذاري زمين در كلاردشت به نازلترين قيمت، گروه پرشماري از علاقمندان
محيط زيست و ايرانگردي خواستار واكنش جدي و قاطع سازمانهاي مسئول در اينباره
شدند.» (همشهري، 23شهريور76)
اما مردم محل بنا بهتجربهٌ
مستقيم، حواسشان جمعتر بوده و شروع ميكنند به نامهنويسي و افشاي پروسهٌ «توسعه».
در صفحهٌ «گزارش» شمارهٌ 27مهر76 روزنامهٌ همشهري، بخشهايي از اين عريضهها درج
شده اند. ماحصل کلام:
«رشد قارچگونهٌ ويلاها از
گوشه و كنار كلاردشت، حتي برفراز دامنههاي كوهستاني... (يك دانشجوي كلاردشتي).
شايعهٌ تبديل سراسر كلاردشت بهمنطقهٌ توريستي، موجب شده مردم بهتدريج كشاورزي را
رها كرده و درپي تبديل باغهاي خود به اماكن اقامتي يا فروش آنها به بسازبفروشها
باشند. هجوم بسازبفروشها حتي بافت جمعيتي منطقه را تغيير داده و اكنون با راكد شدن
كشاورزي و دامپروري، اين روند روزبهروز گسترش مييابد.»
درپي تراكم و تكرار اين
اخبار و اعتراضها، گروهي از كارشناسان محيط زيست بهمحل ميروند و از نزديك اوضاع
را مورد مطالعه قرار ميدهند. ازقول آنها شرح كوتاه ولي بسيار گويايي در روزنامهٌ
همشهري شمارهٌ 4آذر76 آمده است:
«شواهد موجود نشان ميدهند كه
وزارت كشاورزي و سازمان جنگلها و مراتع هيچ التزامي بهاجراي قانون منع تغيير
كاربري اراضي زراعي و مرتعي و جنگلي ندارند. بهدنبال اعلام اجراي طرح آزادراه
شمال، موج خريد و فروش اراضي مناطق همجوار آن بهراه افتاده است و مسئولان هيچ
توجهي به پيامدهاي زيانبار نابودي مراتع و كشتزارها ندارند.»
نكتهيي كه در اين جمعبندي
تکاندهنده ازقلم افتاده، اين است كه بخشهاي گستردهيي از واگذاريها به بخش خصوصي
توسط خود دولت صورت گرفته، ازجمله عرصههاي جنگلي بلنديهاي كلاردشت و اطراف درياچهٌ
ولشت، وگرنه وضع بهصورت زير «توسعه» نمييافت:
«چرا
جنگلهاي منطقهٌ كلاردشت هرروز تراش ميخورد؟ اين كفبُريهاي جنگل را مسئولان چهپاسخي
دارند بدهند، مگر ما چندتا كلاردشت و درياچهٌ ولشت داريم؟ چرا زمينهاي مشرف به
درياچهٌ ولشت، حتي با شيبهاي بالاي 35درصد را تفكيك كردهاند و بهصورت نقد و
اقساط ميفروشند؟» (همشهري، 26آذر76)
طنز تاريخ را كه
اين همدستي آشكار دستگاههاي دولتي و بسازبفروشهاي پاجوش «بنياد مستضعفان» در پارهپاره
كردن و تخريب و تاراج كلاردشت و نواحي مجاور، درست در دورهٌ «رياست عاليه» آخوند
خاتمي برامور محيط زيست كشور صورت ميگيرد.
دورهيي كه پساز هتك حرمت از كلماتي چون دموکراسی و جامعه مدنی و… حالا نوبت بهقلب
معنا و بيآبرو كردن مفاهيم جامعهٌ توسعهٌ پايدار و «حفاظت از محيط زيست» رسيده
است:
«آقاي
خاتمي ابراز اميدواري كرد كه با وجود مديريت توانا، شايسته و دلسوز در سازمان محيط
زيست، بتوانيم در عرصهٌ حفظ و نگهداري محيط زيست آنطوركه درخور شأن مردم شريف
كشور است، گام برداريم.» (روزنامهٌ همشهري، 5اسفند76).
دستهگل دادن به معاون خود،
اگر پوشش و بزك پراتيك رسواي 7ماههٌ اخير دولت نميبود، ميشد آن را بهحساب
تعارفهاي تشريفاتي گذاشت، ولي بهگواه واقعيتهايي كه شرحش رفت و مواضعي كه در زير
ميآوريم، اين جلوهفروشي هم جزئي از همان دجاليت شناختهشدهٌ آخوندي است.
خانم ابتكار و آقاي جنايت
دست برقضا، وقتي نمودار
گفتهها و عملكردهاي محمد خاتمي راجعبه «جامعهٌ مدني» را با منحني حرفها و كارهاي
معصومه ابتكار دربارهٌ «محيط زيست» كنارهم ميگذاريم، چه تقارن و توازي گويايي
بهچشممان ميآيد. هردو در صحنهٌ سخن، با كلماتي فريبنده شروع ميكنند، ولي در
پهنهٌ كردار برعكس، در نهایت بهبودي صورت نميگيرد كه هيچ، اوضاع بدتر ميشود. سير
مواضع معصومه ابتكار درمورد همين «طرح تخريب شمال»، كه اكنون يكي از حادترين
مسائل جاري محيط زيست ايران بهشمار ميرود، با حرفهاي زير آغاز ميشود:
«نميگذاريم هيچطرحي
بدون ارزيابي زيستمحيطي بهاجرا درآيد… رعايت مصلحت محيط زيست بايد از اولويت
برخوردار باشد. توسعه نبايد با عوارض زيستمحيطي همراه باشد… اجراي طرح آزادراه
تهرانـ شمال، بهصورت غيرقانوني و بدون هيچگونه ارزيابي زيستمحيطي آغاز شده
است.» (همشهري، 5شهريور76).
باتوجه به آرا و عقايد محكم
كارشناسي و بهاستناد فاكتهايي كه در اين نوشته آورديم، پروژهٌ مزبور هم از حيث
محيط زيست و هم بهلحاظ اقتصادي و اجتماعي، بهواقع يك جنايت ملي بهشمار ميرود.
خودشان بارها تأييد ميكنند كه طرح بهلحاظ موازين جاري غيرقانوني هم هست. پس چرا
بدون دفعالوقت بلافاصله جلو بنياد را نميگيرند؟
چرا دست محسن رفيقدوست را
از ادامهٌ تخريب شمال كوتاه نميكنند؟ اين «ُقپي آمدن» خانم ابتكار درمقابل آقاي
جنايت به چهاقدام عملي تبديل مي شود؟
مدعاهاي زير زماني بهزبان
آمدهاند كه هنوز تب «رأي اعتماد مجلس» بالا و بازار گزافهگويي سوگلي كابينه گرم
بوده است:
«در برنامهٌ دولت
جديد تمامي ارگانها، وزارتخانهها و حتي سازمانها و شركتهاي ذيربط ـدرقالب كميتههاي
اجراييـ اهداف، تدوين راهكارها و سياستهاي اجرايي توسعهٌ پايدار را طبق
زمانبندي مشخص دنبال خواهند كرد… مسألهٌ محيط زيست يكمسألهٌ زيربنايي است[زرت]»
(همشهري، 24شهريور76).
البته، در «آزادترين كشور
جهان»، جايي كه بهقول رفسنجاني بيشتر «مشكل ارزاني داريم، نه گراني»، نمايش تبليغاتي «توسعهٌ پايدار و زيربنايي شدن محيط
زيست» درمعرض دوربينهاي خودي كه خرجي ندارد. اما وقتي مدعي در سطح بالاي قوهٌ
اجرايي و رأس مديريت يكسازمان كشوري قرار گرفته و بودجه و دستگاهي در اختيارش
هست، مسئوليت تداوم يا توقف و جهتگيري امور را بهعهده دارد، مدعاها و «اعلام
سياستها» را ميتوان زود محك زد و سربزنگاهها معلوم ميشود كي چكاره است، بهعمل
كار برآيد بهسخنداني نيست. خالي بنديهاي آخوندي ـ بله، در اين مورد هم تبعيض زن
و مردي نداريم ـ زود لو ميروند:
«برخي سازمانهاي دولتي
عامل تخريب طبيعت كلاردشت هستند. بيتوجهي بهاجراي قانون محدوديتهاي كاربري تبديل
اراضي كشاورزي و جنگلي و مرتعي بهمناطق مسكوني، عامل عمدهٌ تخريب طيبعت در منطقهٌ
كلاردشت است…» (از يكنامهٌ اهالي محل به همشهري، 27مهر76).
هجوم زمينخواران به منطقهٌ
كلاردشت امان مردم محل را بريده است، بنياد ِآقاي جنايت طرح تاراج شمال را بيمهابا
پيش ميبرد، ولي مردم و محيط زيست منطقه فريادرسي ندارند. درظرف مدت كوتاهي،
معلوم ميشود كه از خاتمي و خانم ابتكارش هيچكاري برنميآيد، يا اصلاً قرار نبوده
كه كاري برآيد. آن حرفهاي دهانپركن هم كه گويا «تمامي ارگانها و وزارتخانهها»
براي حفاظت محيط زيست مثلاً كمر غول را
خواهند شكاند، يا (مثل "دموکراسی دینی") از روي خيالات بوده يا مصرف
نمايشي داشتهاند. در هرحال، بهرغم گندهگوييهاي خاتمي و خادمانش دُمخروس عجز و
درماندگي آنها در برابر طرح غارتگری بنیاد مستضعفان خيلي زود بيرون ميزند:
«معصومه
ابتكار، معاون رئيسجمهوري و رئيس سازمان حفاظت محيط زيست[!] در گفتگو با خبرنگار
همشهري گفت: اين سازمان درحال حاضر مسئوليت قانوني براي مقابله با پديدهٌ بورسبازي
زمين در كلاردشت را ندارد.» (همشهري، 5مهر76).
با اين جازدن و اعلام
ورشكستگي است كه عيار حرفهاي اوليه حضرات معلوم ميشود. از اينجا بهبعد است كه
خانم دكتر، دررابطه با الزامات اين «طرح»، افسار آقاي جنايت را بهگردن ميگيرد.
ناگهان اين پروژهٌ ضدملي هم قانوني ميشود و هم صاحب ارزيابي زيستمحيطي و هم درخدمت
توسعهٌ كشور! تازه وي نهتنها بااجرای طرح و تحقق «جنايت بيمحاكمه» موافقت ميكند،
بلكه درجهت رفع موانع احتمالي، ابتكار تازهيي هم بهخرج ميدهد. معصومه ابتكار،
خطمشي «حيات خفيف خائنانه» را ميپذيرد و ازطريق رسانهها زنهار ميدهد كه مبادا
مراعات محيط زيست بهعامل بازدارندهٌ "توسعه" تبديل شود!
لافزني كه در بدو ورود از
اصل اولوّيت محيط زيست و توسعهٌ پايدار دم ميزد، حالا بروفق مراد مخربترين
سوداگران، راجعبه شاهراه تخريب شمال چنين افاضه ميفرمايد:
«باتوجه به اينكه ارزيابيهاي انجامشده توسط مجريان طرح
داراي نقايصي بوده است… ضوابط در احداث جاده بايد رعايت شود… ضابطه [محيط زيستي]
را بايد در چارچوب قانون تعريف كنيم. محيط زيست بايد در اين چارچوب حركت كند، نه
اينكه عامل بازدارندهٌ توسعه باشد.»
(سلام، 21بهمن76).
ظريفي ميگفت عاقبت كار خانم
ابتكار و آقاي جنايت در اين قضيه، بهداستان قورباغه و مار شباهت دارد: ماري كنار
بركهٌ مألوف خود مشغول بود. قورباغهيي نزديك شد و تا چشمش بهمار برخاسته افتاد
جَستي زد، ولي وقتي پايين آمد ديگر محيط زيستش عوض شده بود!
----------------------------------------------
این نوشته اولین بار تحت عنوان «شاهراه
تخریب شمال» درشماره های اواخراسفند 76 و اوائل فروردین 77 نشریه مجاهد به چاپ
رسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر